بیو شعر کوتاه

آدَمَک آخَر دُنیآست بِخَند:))

گر یک نفست به زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد

~در کودکی سستی در جوانی مستی در پیری پستی پس کی خدا پرستی

تا توانی در جهان یکرنگ باش قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است

سادگی جرم است ومن یک مجرم سابقه دار ...(:

دل ناله کنه از من من ناله کنم از دل یارب تو قضاوت کن دیوانه منم یا دل

آنان ک ب سرمستی ماطعنه زنانند"بگذاربمانند ب خماری ک زماهیچ ندانند!!

ڪنار تو ❤حتی نفس ڪشیدن هم عالمی دارد m

تو گر گناہ من شوی توبه نمی‌کنم ز تو ...♡ (مولانا)

هرکس خود داند و خدای دلش که چه دردی است در کجای دلش ،....💫❤️

نکند ما بهر تماشای جهان امده ایم😕

شیفتگان پرواز را میل خزیدن نیست

ما به جرم بی وفایی این چنین تنها شدیمـ چون نداریم همدلی بازیچه ی دلهـــــا شدیمـ

ما شراب تلخ نمی نوشیم ولی مستانه میگردیم لباس کهنه میپوشیم ولی مردانه میگردیم

کس نداند جز ذات پاک پروردگار که فردا را چه بازی کند چرخ روزگار

این قافله عمر عجب میگذرد ...

نیش دوست از نیش عقرب بدتر است پس بزن عقرب که دردش کمتر است

سرگشته محصیم و در این وادی حیرت عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم

غصه ها فانی و باقی همه زنجیر به هم
گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند

گر یک نفست به زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد

فرزند ادب باش نه فرزند پدر که ادب کند زنده نام پدر

همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت/آنچه در خواب نرفت چشم منو یاد "طُ" بود💫

دلا دیدی که یارانت چه کردند،چه انهادیدنت ازتوگذشتن،به توگفتن همیشه باتوهستیم،چه زودان عهدوپیمان راشکستند..

گر تن به آتش میدهی در شعله میرقصانمت...

دَریایِ قَلبَم طُغیانِ میکُنَد بٓاامواجِ چِشاط-